بعد از چند روز اشک و آه و گریه
بالاخره دیدمت
حال عجیبی داشتم نمیدو نستم چطوری باهات برخورد کنم نمیدونستم چیکار کنم !!!
دیدمت بعد حرفای اون شبت ...
دیدمت در حالی که لباسی که واسه تولدت بهت هدیه داده بودم تنت بود ، خیلی جلوی خودمو گرفتم که گریه نکنم
جالب بود عوض گریه کردن میخندیدم
نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت!!!این دومین باری بود که پوشیدیش همیشه فکر میکردم دوستش نداری
دوست داشتم دلیلشو بدونم
میدونی امروز که دیدم همون لباسی رو که من بهت هدیه دادم پوشیدی با اینکه از حرفای اون شبت خیلی خیلی ناراحت بودم
خوشحال شدم تموم خاطرات اون روز اومد
جلوی چشام.......................................................................................................
|