عزیزم اگه راستشو بخواااااااااااااااااااای هر روز من پر از خاطره اس پره از از خاطره هایی که روز منو عوض میکنن و میشن یه روز دیگه با یه خاطره ی دیگه پره از چیزایی که منو بیاد تو میندازه انگار همه چیز دستشونو به دست هم دادن تا من یه لحظه از فکر تو غافل نشم این روزا چیزای مورد علاقتو زیاد میبینم

این روزا خاطراتمونو بیشتر بیاد میارم

این روزا شرایط بیشتر پیش میاد تا یادت بیافتم تا یادت باشم  تا حواسم باشه هنوزم نه مثل گذشته بلکه بیشتر از گذشته دوستت دارم...

مثل دیشب که از روبروی اون ساندویچی گذشتم ... هم قشنگه هم سخت ...فکر کنم تا اخر عمرم تموم این خاطرات تو خاطرم بمونه

اما یچیزی رو هیچوقت یادت نره

 خوشبختی و شادیت آرزومه....

عزیزم اینا فقط گوشه ای از خاطراتمونو ما دوتا خاطرات  زیادی داشتیم اینا فقط بخشی از خاطرات شیرینه که همیشه تو ذهنمه و اکثر اوقات بهش فکر میکنم و دوست ندارم هیچوقت فراموششون کنم برای همین مینویسم تا ماندگار بشه...

خیلی دوستت دارم یادت بمونه...

                                                                                                                         (خاطره)

از این به بعد تنها ادامه می دهم ، تنها در زیر باران . . .
حتی به درخواست چتر هم جواب رد می دهم و گوشه ای می اندازمش !
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم ! باران نبار من نه چتر دارم نه یار !!!!

باید واژه ها را ادب کنم...
یعنی چه که
تا پلک به هم می زنم
چراغ به دست می گیرند
و صفحه را روشن می کنند
از خاطرات تو...!!

خدایا همه از تو میخواهند بدهی

اما

من از تو میخواهم بگیری

خدایا این همه حس دلتنگی را از من بگیر...

نگران نباش

حال دلم خوبست

آرام گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک میسپارد...

نگران نباش

"حال من خوب است..."

بزرگ شده ام !...

دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم!

آموخته ام

که این فاصله ی کوتاه

بین لبخند و اشک

نامش:

"زندگیست..."

آموخته ام که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود...

راستی!

دروغ گفتن را نیز خوب یاد گرفته ام ...

"حال من خوب است..."

نه هوا ابریست ...

نه بارانی میبارد

پس بهانه ی دلم برای این همه سنگینی چیست؟؟؟؟؟!!!!!

امروز هم گذشت یک روز دیگر از روزهای بی تو بودن

از روزهای بی خبری

از روزهای بی تو ...

من که باور کرده ام

من که پذیرفته ام رفتن را، جدایی را ...

پس این انتظار های بیهوده برای چیست؟

این دلتنگی های همیشگی چه؟اینها برای چیست؟

هنوز هم از این روزهای وحشتناک باقی مانده...

و بعد از رفتنت ...

تنها من مانده ام و فانوسی از خاطره ها کنج طاقچه ی اتاق

دود می کند و میسوزد و می سوزاند ...

آخ که چه دلتنگم...

دلتنگ یک لحظه کنار تو بودن

 دلتنگ آنم که کنارت بنشینم

دستانم را در دستان نازنینت بگیری

و

عاشقانه بر آن بوسه بزنم...