سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات بانو



اولین ها

 اولین بار واسه نمره ی ترم زبان بود که بهم پیام دادیم و کلی شوخی و خنده ... اونروز من داشتم تحقیق آزمایشگامو آماده میکردم

تک تک پیامارو یادمه ...

اینقدر باهات راحت شده بودم چون خداییش با جنبه بودی تبسم بعدش که پیام دادنامون زیاد شد و تقریبا هر شب به بهانه امتحانا

بهم پیام می دادیم (یادته؟)

تا اینکه صمیمی تر شدیمو تو درددلتو باز کردیو بعد از گیر دادن های متوالی بنده و بعد چند شب بالاخره گفتی که .... آره ....

یادمه چند دقیقه گیج بودم وقتی فهمیدم اون کسی که دوستش داری و چند شبه دارم اصرار می کنم بگو تا کمکت کنم

خود منم !!!!...........

موافقت کردیم تا بیشتر آشنا بشیم شبا تا ساعت 2-3 شب بیدار میموندیم وپیام میدادیم ..

یادمه روزی 1 کارت شارژ واسه پیامامون تموم می شد تبسمبهترین دوران زندگیم بود...........

بالاخره بعد شناسایی دو طرف توافق شد رابطه تموم بشه و تا آخر امتحانات با خانواده ات صحبت کنی و نتیجه رو بهم بگی

دقیق اون روزا و شبا رو یادمه ............


  آمپول 

اون روز خیلی تماس گرفتم می خواستم یه خبر خوب از خودم بهت بدم اما جواب نمیدادی و من نگران شدم

قرار شده بود به اون سفری برم که نمیشه آرزوشو داشتم برم همه چی درست شده بود آماده شده بودم برم واسه پاسپورتم

عکس بگیرم که زنگ زدی صدات در نمیومد!حالت خیلی بد بود گفتی از ظهر بیمارستان بستری بودی و گوشیت همرات نبوده

خیلی ناراحت شدم ... اما خبرو بهت دادم و تو خوشحال شدیتبسم

یادمه قرار بود جناب دکترمون بهت آمپول بزنه اونموقع یه پیام واسم فرستادی که هنوزم هر وقت اسم آمپول مییاد یادم میافته

 و خنده ام میگیره  :

" آخ اونجام ، پدر ،مادر،همسر کمک......."خیلی خنده‌دار

 


 

دلم گرفته بود ...

دلم گرفته بود آخه بهت یه پیام داده بودمو از صبح تا شب جواب نداده بودی واقعا نگرانو ناراحت بودم آخه چند شب پیشش حالت بد

شده بود و رفته بودی بیمارستان نمی تونستم تو خونه بمونم واسه همین به پیشنهاد خواهرم رفتیم واسش پالتو بگیریم (آخه میدونی که

چون خوش سلیقه ام همه روم حساب باز میکنن ...پوزخند)اما من حالم اصلا قابل وصف نبود و اگه نمیرفتم باهاش سنگین تر بودتبسم

تا اینکه موقع برگشت با تلاش های مکرر بالاخره موفق شدم با جناب مهندس عزیز صحبت کنم خوشحال شدم که سالمی

 اما بدتر دلم گرفت ....................................................................

اومدم خونه و بهم پیام دادیم ومن دوباره پیام صبحمو واست فرستادم :

" اگه خودکارت فقط واسه نوشتن یه جمله جوهر داشت چی واسم مینوشتی؟؟؟؟؟؟"

و تو جواب دادی:

"از ته قلب و جیگر و قلوه ام دوستت دارم"

ذوقیدم و خندیدم اما حالم کامل خوب نشد تا اینکه بهت گفتم دلم گرفته تو هم زنگیدی و 18 دقیقه با هم حرف زدیم ....دوست داشتن

حالم کامل عوض شد ازت ممنونم گل تقدیم شما


روز امتحان

 روز امتحان بود امتحانمون 2-4 عصر بود بعد اون ماجراها و پیشنهادت اولین بار بود حضوری میدیدمت

تو با دوستات اومدی اینقدر حالت بد بود که دوستات کمکت میکردن راه بیای با چشمای ناراحت از در حیاط تا در سالن همراهیت کردم

وقتی اومدم توی سالن دقیقا جلوی من نشسته بودی یه لبخند کوچیک زدم و پشت سرت نشستم

خداییش خرخون بودیا با این بد حالیت برگه ات پر بود ...

بعد امتحان زنگیدیم و حرف زدیم من بیرون داخل حیاط و تو داخل سالنتبسم...........


یکشنبه 90/10/4  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

 



خاطره
✿❤✿ عاشقانه از حرفها و خاطراتم می نویسم برای کسی که دوستش دارم ✿❤✿ ✿❤✿ ✿❤✿ تنهام نذار تو این فاصله .... منو با این همه خاطره **بے تـــــو چشـــــم دیدن چیــزهایے را که با تـــــــو دیده ام را نــــدارم...**


 

 

حرف دل من به تو عزیزترین
...
...
خدایاااااااااااااا
...
...
...
[عناوین آرشیوشده]

 

دی 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91

 

 

قالب وبلاگ
بانک قالب های فارسی وب
Manna
●◌♥DELTANGI♥◌●
`☂ یــہ دُنیــ ـآ دلَـم گـرفـتـِـہ ☂
در مسیر پیشرفت...
ME&YOU
قاتی پاتی!!!!

 

RSS 2.0

بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 31421