دفتر خاطره نیستا اما دفتریه که خاطره میشه ...
یادمه اون روز که قول درست کردنشو بهت دادم داشتم واسه آماده کردن پاسپورتم میرفتم و در حالی که بتو پیام می دادم
تو ذهنم نقشه میکشیدم که چیکار کنم خودم یه سررسید خوشگل داشتم که بیشتر جمله های دفتر تو رو از اونجا واست نوشتم
اما گمش کردم ....
اگه بهت بگم واسه درست کردنش چه دروغایی گفتمو چه کارایی کردم خنده ات می گیره ...
یه روز واسه برگ
یه روز واسه کاغذ و مقوا
یه روز دنبال مجله
گاهی وقتام از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب تو اینترنت دنبال مطلب ...
خلاصه دوست داشتم اینقدر خوشگل بشه که به خانوم با سلیقه ات افتخار کنی   
اینا هیچی روزی که قرار بود به دستت
برسونم ....................................................................وااااااای!
توی یه عملیات پیچیده و پس از پیچاندن عده ای به دستت رسوندمش یادت میاد؟؟...
خداییش هنر میخواد
اون وقتا همه درگیریه فکریم همین سررسید بود همش می گفتم : " کاش بدونه همه تلاشمو کردم که خوشش بیاد
و کاش خوشش اومده باشه .....
عاشقی بد دردیه ها
" یادمه اون اوایل بدجوری تو فکر بودم آخه قبل تو کسی تو دلم نبود و تو اومدی و همشو یجا صاحب شدی 
حالا اثراتش چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! بذار میگم :
" جا گذاشتن دفترچه توی داروخانه ، رفته بودم دکتر اما بدون دفترچه و....."
و وقتی دست از پا دراز تر برگشتم خونه مامانم هم گفت: " دختر عاشقی!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ "
منم گفتم آره مامان پیداست؟  
مامانم حرفمو شوخی گرفت و خندید
اما من جدی گفته بودم و واسه همین منم خندیدم ...
عید
بلافاصله بعد از تحویل سال بهت پیام تبریک فرستادم ... اما تو چی؟!!!
روز دوم فروردین ......................
اینم پیامت :
" با تو از خاطره ها سرشارم
جشن نوروز تو رو کم دارم
سال تحویل دلم میگیرد
با تو تا آخر خط بیدارم ..."
خیلی خوشگل بود مرسی......           
|