سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات بانو



روز امتحان

 

بعد از چند روز اشک و آه و گریه

بالاخره دیدمت

حال عجیبی داشتم نمیدو نستم چطوری باهات برخورد کنم نمیدونستم چیکار کنم !!!

دیدمت بعد حرفای اون شبت ...

دیدمت در حالی که لباسی که واسه تولدت بهت هدیه داده بودم تنت بود ، خیلی جلوی خودمو گرفتم که گریه نکنم

جالب بود عوض گریه کردن میخندیدم

نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت!!!این دومین باری بود که پوشیدیش همیشه فکر میکردم دوستش نداری

دوست داشتم دلیلشو بدونم

میدونی امروز که دیدم همون لباسی رو که من بهت هدیه دادم  پوشیدی با اینکه از حرفای اون شبت خیلی خیلی ناراحت بودم

خوشحال شدم تموم خاطرات اون روز اومد

 جلوی چشام.......................................................................................................


سه شنبه 90/10/20  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

بد تموم شد خیلی بد

 می دونی الان 3 روزه دارم به حرفات فکر میکنم آره راست میگفتی شاید بدبختم !

آخرین حرفاتو یادته؟کلمه کلمه اش که هیچی ... صدات هنوز تو گوشمه دلم شکست

بهشون فکر کردم خیلی فکر کردم

شاید همه این رفتارا همه ی این برخوردا واقعا حقم بوده !!!!

اما من کاری نکرده بودم!!!!!!!

بد تموم شد عشقم بد تموم شد...

ازت دلخورم عشقم دلخورم ...گریه‌آور

چرا دیگه نمیخوای شادم کنی ؟؟؟؟

چرا نمیخوای بیای و یه خاطره بیشتر داشته باشیم؟؟؟؟؟؟؟دلم شکست


یکشنبه 90/10/18  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

من با تو

 

سه شنبه 13 دی ماه 90

قرار بود امشب ساعت 6:50 عصر برسی تقریبا سر ساعت اونجا بودم اما حدود 20 دقیقه دیر اومدی اینقدر خوشحال بودم

که اون انتظار اونم تو سرما

اصلا واسم مهم نبود فقط به با تو بودن فکر می کردم

بعد روز تولدت دومین بار می شد که قرار بود با هم باشیم ومن ذوق زده بودم

خیلی خوش گذشت خیلیم زود گذشت قسمت آخرش خیلی خوب بود " قدم زدن با تو "

کاش بیشتر می شد با هم بمونیم و قدم بزنیم...

الان یکم ذوق دارم نمیدونم بهت از این وبلاگ حرفی بزنم یا بزارم وقتی کامل شد غافلگیرت کنم!!! نه!!!!!!!!

نمیگم ....

بعدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

اما شب خوبی بود ازت ممنونمگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

منتظرم اون روز بیاد...

 میدونی وقتی اینقدر مهربونی میخوام دنیا نباشه خیلی دوستت دارم

خدایا شکرت ممنونم به خاطر این عشق پاکی که تو قلبم گذاشتی

خیلی خوشحالم که عشقمون بهانه ای واسه خیلی چیزا نشده بخاطر پاکیت بیشتر دوستت دارم ..گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

شاید تقدیر واسه ما به هم نرسیدنه اما همین دوست داشتنم قشنگهگریه‌آور


چت 

تا حالا با کسی چت نکرده بودم راستش شاید مسخره بیاد اما بلد نبودم

یه بار توی تابستون بود بهم زنگ زدی و گفتی بیام یاهو

اما چون خجالت میکشیدم بگم بلد نیستم یه جوری پیچوندمت (ببخشید خب)پوزخند

اما آخرش با شجاعت تمام بهت گفتم و تو کلی خوشحال شدی ...تبسم

تا الان حدود5-6 باره با هم چت کردیم و همشو یادمه ،آخه از همشون یه جورایی خاطره دارم

اونوقتا همش با خودم می گفتم آخه چت کردن چه جذابیتی داره؟؟!!!! اونم با کسایی که اصلا نمیدونی کی هستن !!!!

اما الان خیلی تجربه ی خوبی واسم شد چون با تو بود ......................مؤدب

راستش چند بارییم بدون اینکه بدونم واست آف گذاشتم نمی دونم چی نوشتم یادم نیس امیدوارم که چیز بدی نبوده باشه پوزخندخیلی خنده‌دار

میدونم موقع خوندنشون کلی بهم خندیدی ...........دلم شکست

این جمله ها رو یادته؟

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

لحظه ی خدافظی تو سینه ام فشردمت

اشک چشمم جاری شد دست خدا سپردمت...گریه‌آور

 

 آخه چرا باید تموم بشه؟؟؟؟؟دلم شکستگریه‌آور


 

ادامه اش ایشالاه بعد امتحان و بعد از گذشت اون روزی که بی صبرانه منتظرم بیادش نمیدونم چرا اینقدر ذوقشو دارم!!!!!!!!!!!!!!

 

گل تقدیم شماگل تقدیم شماایشالاه بهمون خوش می گذرهگل تقدیم شماگل تقدیم شما


سه شنبه 90/10/13  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

دفتر خاطرات

 

دفتر خاطره نیستا اما دفتریه که خاطره میشه ...

یادمه اون روز که قول درست کردنشو بهت دادم داشتم واسه آماده کردن پاسپورتم میرفتم و در حالی که بتو پیام می دادم

 تو ذهنم نقشه میکشیدم که چیکار کنم خودم یه سررسید خوشگل داشتم که بیشتر جمله های دفتر تو رو از اونجا واست نوشتم

اما گمش کردم ....گریه‌آور

اگه بهت بگم واسه درست کردنش چه دروغایی گفتمو چه کارایی کردم خنده ات می گیره ...خیلی خنده‌دار

یه روز واسه برگ

یه روز واسه کاغذ و مقوا

یه روز دنبال مجله

گاهی وقتام از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب تو اینترنت دنبال مطلب ...

خلاصه دوست داشتم اینقدر خوشگل بشه که به خانوم با سلیقه ات افتخار کنی پوزخندمؤدبدوست داشتن

اینا هیچی روزی که قرار بود به دستت

برسونم ....................................................................وااااااای!

توی یه عملیات پیچیده و پس از پیچاندن عده ای به دستت رسوندمش یادت میاد؟؟...پوزخند

خداییش هنر میخوادچشمک

اون وقتا همه درگیریه فکریم همین سررسید بود همش می گفتم : " کاش بدونه همه تلاشمو کردم که خوشش بیاد

 و کاش خوشش اومده باشه .....گل تقدیم شما


  عاشقی بد دردیه ها 

   " یادمه اون اوایل بدجوری تو فکر بودم آخه قبل تو کسی تو دلم نبود و تو اومدی و همشو یجا صاحب شدی پوزخند

حالا اثراتش چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! بذار میگم :قاط زدم 

 " جا گذاشتن دفترچه توی داروخانه ، رفته بودم دکتر اما بدون دفترچه و....."

و وقتی دست از پا دراز تر برگشتم خونه مامانم هم گفت: " دختر عاشقی!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ "

 منم گفتم آره مامان پیداست؟ ترسیدمپوزخند

مامانم حرفمو شوخی گرفت و خندید

اما من جدی گفته بودم و واسه همین منم خندیدم ...جالب بود

 


عید

بلافاصله بعد از تحویل سال بهت پیام تبریک فرستادم ... اما تو چی؟!!!گریه‌آور

روز دوم فروردین ......................

اینم پیامت :

" با تو از خاطره ها سرشارم

جشن نوروز تو رو کم دارم

سال تحویل دلم میگیرد

با تو تا آخر خط بیدارم ..."

خیلی خوشگل بود مرسی......گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


چهارشنبه 90/10/7  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

من و تو خاطرات

 
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت،

 نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،

نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد وبه مهمانی عشق برد،

پر از مهر بودی پر از نور بودم،

همه شوق بودی همه شور بودم،

چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم،

چه خوش لحظه ای که می خواهمت را به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم،

دو آوای تنهای سرگشته بودیم،

رها در گذرگاه هستی.

دریغا در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم که آب و گل عشق با غم سرشته است!

از آن روزها آه عمری گذشته است.

من و تو دگرگونه گشتیم

دنیا دگرگونه گشته است!

در این روزگاران بی روشنایی

در این تیره شب های غمگین،

که دیگر ندانی کجایم،

که دیگر ندانم کجایی!!!!

مؤدب اینا پیام بازرگانیه واسه اینکه یادم بیاد  خاطراتو منظورمه چشمک

زیر بارون زیر بارون ...

دلم برات تنگ شده ...پوزخند

کاش میتونستم مثل قدیم باهات حرف بزنم اما الان جرأت ندارم راستشو بخوای ...

دلم می خواد بهت بگم چنین کاری دارم انجام میدم و دارم خاطراتمونو زنده نگه می دارم کاش

اگه شد و بهت گفتم خوشحال بشی ...گل تقدیم شماگل تقدیم شما


 تولد تو

فکر میکنم شنبه 8 مرداد90:

قرار بود واسه تولدت بیام پیشت وای عجب روزی بود !!!!

راستش با بدبختی کادوتو خریدم و همه فکر و ذکرم این شده بود که خدا کنه تو ازش خوشت بیاد

واسه اولین بارم بود که واسه ی یه پسر میخواستم خرید کنم و به خاطر همین از یکی از دوستای با تجربه ام کمک گرفتم خیلی سخت بود

آخرش خریدم به طرز عجیبی اون شب تو خونه تابلو بازی در آوردم خودم خنده ام می گیره یادم میادپوزخند 

آخرش خواهر بزرگوار متوجه صخره(همون ریگ خودمون) داخل کفش من شد و من مجبور شدم بگم

واسه کادو کردنش بهت گفتم که چیا شد

بالاخره روز موعود رسید و اومدم پیشت ...

راستش مجبور شدم واسه اومدنم دروغ بگم!!! اومدم سر فلکه و کنار دکه روزنامه فروشی یکم ایستادم تا با ماشین اومدی دنبالم 

 مغازه خالتو نشونم دادی یکم از گل پسرمون واست حرف زدم ساختمان پزشکانتونو نشونم دادی مغازتو نشونم دادی و...

اول رفتیم یه شلوار برداشتی ...

یکی از همکلاسیامون مارو دید ...

بعد رفتیم تو اون همایشه که مهندس خودمون قرار بود صحبت کنه کمکت فرما رو پخش کردم خداییش دختر خاله به این خوبی دیده بودی؟تبسم

گوشیم زنگ خورده بود رو شماره یه بچه ها و متوجه نشده بودم ...

واااای یادش بخیر!!!! عجب ناهاری توی یه رستوران خلوت اونم به دستور خانوم(خودمو میگما)

بعدشم امامزاده واااااااااااااااااااااااااااااای عجب روزی اما کاش اون کلاستو نمیرفتی و بیشتر با هم میموندیم نه؟

بخاطر همون دلایل بالا من یکم ریختم بهم و تو دلداریم دادی

اما خدا باهامون بود و مثل همیشه طبق حرفای تو هیچی نشد ...

دوستت دارم ....

 ** تولدت مبارک **

 


 کادوی تولد من

نمیدونم چندم بود فقط یادمه چهارشنبه بود

یادش بخیر! طی یه حرکت پیچشی رفقای گرامی را پیچانده و کادوی تولدمو توی دانشگاه از مهندس عزیز دریافت نمودم

خداییش هنر می خوادا

باورت نمیشه از دانشگاه تا خونه داشتم از کنجکاوی میمردم که ببینم چیه !!؟

آخرش تو راه از کیفم درش آوردم و روشو خوندم با خط خوشگلت روش نوشته بودی :

" چگونه بغض گلویم را فریاد کنم بی آنکه باران ببارد"

اشک تو چشام جمع شده بود اما چون تو خیابون بودم خودمو جمع کردم تا رسیدم خونه از شانس بد من مهمون داشتیم و من باز نتونستم

 همون موقع بازش کنم همه ی فکرم پیش کادوت بود

بالاخره طاقت نیاوردم و رفتم سراغش

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

چشمام خیس خیس شده بودن این بهترین کادو بود

بهترین ...

خیلی معنی داشت واسم

خیلی خوشحال شده بودمو چشمام خیس شدن کوچکترین اختیاری واسه جمع کردنشون  نداشتم

میخواستم هر طور شده باهات حرف بزنم اما یادمه گوشیت خاموش بود واسه یه سری مسائل و من مجبور شدم واست ایمیل بفرستم

یه نامه داخلش گذاشته بودی اونو که خوندم دیگه یباره شد....گریه‌آور

هیچوقت یادم نمیره محبتاتو اما به پای من نمیرسیا

 خوشحالم که قراره واست جبران کنم

منظورم همون ناهاره اس  ...

خدایا کی میشه اون روز بیاد ؟؟قرار شد بعد امتحانامون باشه و خبرشم با توتبسم

دارم لحظه شماری میکنم واسه اومدنش آخه میخوام اونم همین جا ثبتش کنم مطمئنم یه خاطره میشه موندنی تر از همه خاطره هام

ازت ممنونم گل تقدیم شما 


اولین خاطره ی چادر

 درست 1 سال پیش بود ما امتحان داشتیم قرار بود واسه اولین بار چادر بندازم

خیلی ذوق داشتم نظرتو درمورد تصمیمم بدونم می دونستم خوشت میاد ...

از مسیر خونه تا دانشگاه دوستامو که میدیدم همشون تعجب زده بودن و البته بعضییاشونم با حرفای قشنگ و ناراحت کنندشون

بیشتر ابراز تعجب فرمودند اما واسم مهم نبودش اومدم امتحان دادیمو همو دیدیم یادش بخیر یادمه فلشم ویروسی شده بود

دادم درستش کنی تو هم فلشتو دادی به من و واسم آهنگ گذاشته بودی داخلش هنوز همشونو دارم

خلاصه بعد امتحان وقتی رفتی خونه بهم زنگ زدی و وقتی نظرتو پرسیدم گفتی :

"عزیزتر شده بودی ...."

و من کلی ذوق کردمگل تقدیم شما


جمعه و پیام مفتی

یادمه جمعه بود و امتحان داشتیم اون کتاب جلد آبی قطوره یادش بخیر ..

من خونه موندم و با خانواده نرفتم بیرون که مثلا درس بخونم

 اما فکر تو نمی ذاشت واسه همین از خونه بهت زنگ زدم و 1 ساعت بیشتر شد که با هم حرف زدیم

تا اینکه یه خبر توپ بهم دادی اینکه پیام به خط همراه اول بدون 0 اول شماره رایگانه

اونموقع بود که درسو ول کرده و نشستن به پیام دادن هر چی پیام تو سررسیدم داشتم واست ارسال کردم یادش بخیر

 رسمشو بجا آوردم   ...

بعدشم کلی منت سرت گذاشتم که من این همه پیام دادم بهت تو چی؟ در حالی که داشتی با دوستت خرخونی میکردی

 ازش وقت استراحت گرفتی و اینو فرستادی واسم :

"باز هم در انتظارت لحظه ها رو میشمارم

خاطراتت را درون دفتر دل مینگارم

باز هم در صفحه ای از دفتر دل می نویسم

تو را ای آشنا من بی نهایت دوست می دارمگل تقدیم شما

 

  


 

 بالاخره امتحانات تموم شدو تو قضیه رو به مامانو بابات گفتی و مخالفت کردن و از اونجا شروع شد................

 

همش قرار میذاشتیم تموم کنیم اما نمیشد تا الانم هنوز نتونستیم جالبه نه ؟...

تا اینکه داشت وقت سفر من نزدیک میشد تو بی معرفت شده بودی البته حق داشتی چون قرارمون همین بود نه پیام و نه

تلفنامو جواب نمیدادی بالاخره با خط دوستم بهت زنگیدم و جواب دادی کلی حرف زدیمو دوباره شروع شد 1 هفته

بعدش قرار بود برم  همون روز کلی حرف زدیم از لحظه ای که داشتم از شهر میرفتم بیرون تا وقتی لب مرز رسیدم باهات 

در ارتباط بودم (قبضمم ناجور تپل اومدااااااااااااا...)

اونجام همش به یادت بودم همش لحظه به لحظه اش هرزاز گاهییم بهت نشون میدادم که به یادتم ... باوفام دیگه    

جالب تر این بود به محض اینکه وارد مرز ایران شدم دوباره پیام و... شروع شد

 


سوغاتی

از لحظه ای که قرار بود برم مسافرت تا وقتی که اونجا رسیدم همش به فکر سوغاتی بودم برای تو آخرشم شرمنده ات شدم

میتونم بگم غصه اش تقریبا پیرم کرد

با شرایط و محدودیتی که من اونجا داشتم خداییش نمی شد هیچ حرکتی کرد و اینام تو مسیر رفت و آمدم تونستم بخرم

هیچوقت ازشون راضی نبودم و غقط می تونم بگم شرمنده ات

و اما

سوغاتیه تو

روز تولدت که اومدم پیشت موقع خداحافظی بهم دادیش به طور عجیبی کادو شده بود

واااااااااااااااااااای همون چیزی که همیشه دوست داشتم داشته باشم اما موقعیتش پیش نمیومد بخرم میدونی که !!!!!!!!

"یه کتاب فال حافظ کوچولو دوست داشتنیه خوشگل"

بازش کردم اولش نوشته بودی :

" تقدیم به تو که خودتی و این بهترین و بارزترین صفت تو هست ..."

دستت درد نکنه

شب یلدا امسالو با هدیه تو فال گرفتم واسه همه

گل تقدیم شما


چهارشنبه 90/10/7  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

اولین ها

 اولین بار واسه نمره ی ترم زبان بود که بهم پیام دادیم و کلی شوخی و خنده ... اونروز من داشتم تحقیق آزمایشگامو آماده میکردم

تک تک پیامارو یادمه ...

اینقدر باهات راحت شده بودم چون خداییش با جنبه بودی تبسم بعدش که پیام دادنامون زیاد شد و تقریبا هر شب به بهانه امتحانا

بهم پیام می دادیم (یادته؟)

تا اینکه صمیمی تر شدیمو تو درددلتو باز کردیو بعد از گیر دادن های متوالی بنده و بعد چند شب بالاخره گفتی که .... آره ....

یادمه چند دقیقه گیج بودم وقتی فهمیدم اون کسی که دوستش داری و چند شبه دارم اصرار می کنم بگو تا کمکت کنم

خود منم !!!!...........

موافقت کردیم تا بیشتر آشنا بشیم شبا تا ساعت 2-3 شب بیدار میموندیم وپیام میدادیم ..

یادمه روزی 1 کارت شارژ واسه پیامامون تموم می شد تبسمبهترین دوران زندگیم بود...........

بالاخره بعد شناسایی دو طرف توافق شد رابطه تموم بشه و تا آخر امتحانات با خانواده ات صحبت کنی و نتیجه رو بهم بگی

دقیق اون روزا و شبا رو یادمه ............


  آمپول 

اون روز خیلی تماس گرفتم می خواستم یه خبر خوب از خودم بهت بدم اما جواب نمیدادی و من نگران شدم

قرار شده بود به اون سفری برم که نمیشه آرزوشو داشتم برم همه چی درست شده بود آماده شده بودم برم واسه پاسپورتم

عکس بگیرم که زنگ زدی صدات در نمیومد!حالت خیلی بد بود گفتی از ظهر بیمارستان بستری بودی و گوشیت همرات نبوده

خیلی ناراحت شدم ... اما خبرو بهت دادم و تو خوشحال شدیتبسم

یادمه قرار بود جناب دکترمون بهت آمپول بزنه اونموقع یه پیام واسم فرستادی که هنوزم هر وقت اسم آمپول مییاد یادم میافته

 و خنده ام میگیره  :

" آخ اونجام ، پدر ،مادر،همسر کمک......."خیلی خنده‌دار

 


 

دلم گرفته بود ...

دلم گرفته بود آخه بهت یه پیام داده بودمو از صبح تا شب جواب نداده بودی واقعا نگرانو ناراحت بودم آخه چند شب پیشش حالت بد

شده بود و رفته بودی بیمارستان نمی تونستم تو خونه بمونم واسه همین به پیشنهاد خواهرم رفتیم واسش پالتو بگیریم (آخه میدونی که

چون خوش سلیقه ام همه روم حساب باز میکنن ...پوزخند)اما من حالم اصلا قابل وصف نبود و اگه نمیرفتم باهاش سنگین تر بودتبسم

تا اینکه موقع برگشت با تلاش های مکرر بالاخره موفق شدم با جناب مهندس عزیز صحبت کنم خوشحال شدم که سالمی

 اما بدتر دلم گرفت ....................................................................

اومدم خونه و بهم پیام دادیم ومن دوباره پیام صبحمو واست فرستادم :

" اگه خودکارت فقط واسه نوشتن یه جمله جوهر داشت چی واسم مینوشتی؟؟؟؟؟؟"

و تو جواب دادی:

"از ته قلب و جیگر و قلوه ام دوستت دارم"

ذوقیدم و خندیدم اما حالم کامل خوب نشد تا اینکه بهت گفتم دلم گرفته تو هم زنگیدی و 18 دقیقه با هم حرف زدیم ....دوست داشتن

حالم کامل عوض شد ازت ممنونم گل تقدیم شما


روز امتحان

 روز امتحان بود امتحانمون 2-4 عصر بود بعد اون ماجراها و پیشنهادت اولین بار بود حضوری میدیدمت

تو با دوستات اومدی اینقدر حالت بد بود که دوستات کمکت میکردن راه بیای با چشمای ناراحت از در حیاط تا در سالن همراهیت کردم

وقتی اومدم توی سالن دقیقا جلوی من نشسته بودی یه لبخند کوچیک زدم و پشت سرت نشستم

خداییش خرخون بودیا با این بد حالیت برگه ات پر بود ...

بعد امتحان زنگیدیم و حرف زدیم من بیرون داخل حیاط و تو داخل سالنتبسم...........


یکشنبه 90/10/4  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

سلام

 

خدایا شکر اینجا دیگه می تونم حرفامو راحت بهت بزنم تصمیم گرفتم اینجا تمام خاطرات حرفا و فکرام که همشون با تو گره خورده رو بنویسم

 میخوام بنویسمشون چون جزء بهترین خاطراتمه مینویسمشون تا واسه همیشه بمونه ....

شاید بزودی آدرس وبلاگمو بهت دادم شاید بعد نوشتن تموم خاطراتمون خبرت کردم شایدم چند سال دیگه خودت اتفاقی بهش رسیدی...

راستش این چند شب یکم بهم ریختم اگه با پیامام اذیتت کردم ببخش همش از سر دلتنگی بوده...

سخته وقتی همه چی اطرافم همون چیزایه که تو دوست داری

وقتی همه چی حتی غذا ها و رنگ لباسا هموناییه که تو دوست داری

دلم برات تنگ شده

تنگ تر شد وقتی داداشم واسه خودش یه لباس نوک مدادی خریده بود

وقتی دو روز پشت سر هم خورشت قیمه و کباب شامی از هر چی غذاست سیرت کنه ... خدایا کمک!!!گریه‌آور


 عشق من

اگه برگردی پیشم ، میدونم با تو همیشه عاشق می مونم ،

تو بیا اگه نباشی پیشم میمیرم ،تو رو تو آرزو هام میبینم

 

تنهام نذار تو این فاصله ...

منو با این همه خاطره ...

 

ببین اسیر دنیات شدم ،

پس نذار عشقمون از یاد بره ...

 

عشق من

اگه برگردی پیشم ، میدونم با تو همیشه عاشق می مونم ،

تو بیا اگه نباشی پیشم میمیرم ،تو رو تو آرزو هام میبینم ...

 


یکشنبه 90/10/4  توسط خاطره  |  بیا کمکم کن ()

 

 



خاطره
✿❤✿ عاشقانه از حرفها و خاطراتم می نویسم برای کسی که دوستش دارم ✿❤✿ ✿❤✿ ✿❤✿ تنهام نذار تو این فاصله .... منو با این همه خاطره **بے تـــــو چشـــــم دیدن چیــزهایے را که با تـــــــو دیده ام را نــــدارم...**


 

 

حرف دل من به تو عزیزترین
...
...
خدایاااااااااااااا
...
...
...
[عناوین آرشیوشده]

 

دی 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91

 

 

قالب وبلاگ
بانک قالب های فارسی وب
Manna
●◌♥DELTANGI♥◌●
`☂ یــہ دُنیــ ـآ دلَـم گـرفـتـِـہ ☂
در مسیر پیشرفت...
ME&YOU
قاتی پاتی!!!!

 

RSS 2.0

بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 31349